چهارشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۳ - ۰۵:۵۶
۰ نفر

محمدصادق خسروی‌علیا: از مسیری در حال تردد هستید که ناگهان جلوی چشم‌هایتان تصادف سنگینی رخ می‌دهد. می‌دانید که سرنشینان در اتومبیل‌ها گرفتار شده‌اند.

مثل همه مردم  از صدای آژیر متنفرم

اطلاعي از وضعيت حياتي آنها در دست نيست. نمي‌توان تشخيص داد كه كدام‌يك زنده و كدام‌يك فوت كرده‌اند. دلتان مي‌خواهد به حادثه‌ديده‌ها كمك كنيد اما كاري نه از دست شما و نه از دست كساني كه شاهد اين صحنه‌اند، برنمي‌آيد. در اين مواقع كه همه به بن‌بست مي‌رسند، درخواست كمك از طريق تماس يا يك شماره تلفن مي‌تواند حيات‌بخش باشد؛ «115»؛ جايي كه جوانان پردل و جرأت اورژانس جاده‌اي 24ساعته آماده‌باش هستند تا به كمك آسيب‌ديدگان بروند؛ جوان‌هايي كه با سختي‌هاي بسيار كارشان، تلاش مي‌كنند تا جان هموطنانشان به خطر نيفتد. بابك منصوري يكي از اين جوان‌هاست كه زندگي‌اش اين روزها با آمبولانس و حوادث گره‌خورده است اما به اندازه‌اي عاشق كارش است كه هيچ سختي به چشمش نيايد.

از ناگفته‌هايم با خبر است

مادرم هميشه دلواپس است، حق دارد. بچه كه بودم اجازه نمي‌داد حتي شاهد يك صحنه تصادف ساده باشم. هميشه سعي مي‌كرد مرا چشم و گوش بسته از كنار صحنه‌هاي دلخراشي كه خيلي اتفاقي بر سر راهمان رخ مي‌داد عبور دهد اما روزگار است ديگر. بعد‌ها كه بزرگ‌تر شدم سرنوشت با چاشني علاقه مرا به سمت شغلي كشاند كه هميشه در عمق سانحه‌هايي باشم كه در كودكي حتي تجربه تماشاي آنها را نداشتم. مادرم هميشه نگران است. ساعت كاري‌ام مشخص است 7صبح تا 7صبح روز بعد. نشده موقع رفتن همراهي‌ام نكند و موقع آمدن به پيشوازم نيايد. دلواپسي در چشم‌هايش موج مي‌زند اما لبخند از روي چهره‌اش محو نمي‌شود. خستگي‌ها و سختي‌هاي كارم را از ديد مادر پنهان مي‌كنم اما مادرها نگاه به زبان فرزندشان نمي‌كنند، نمي‌دانم با چه حسي هميشه از ناگفته‌هايم با خبر است.

شايد به يك همكار فكر كنم!

گاهي لازم است كه چند روز پياپي در پايگاه اورژانس بمانم. از طرفي ساعت كاري‌ام 24ساعته است. اين يكي از چيزهايي است كه بايد از همان روز اول با همسر آينده‌ام در مورد آن به نتيجه برسيم. بعد از آن مي‌ماند مشكلات روحي و خستگي‌هاي جسمي كه با خود به خانه مي‌آوريم. ما از يك فضاي پراسترس و پرهياهو يكدفعه وارد محيط آرامبخش خانه مي‌شويم، به‌هر حال هر چقدر هم كه تلاش كنيم اما باز هم مقداري از اين فشارهاي رواني را به خانه مي‌آوريم. همسر آينده‌ام بايد اين چيز‌ها را درك كند. نمي‌دانم شايد براي ازدواج به يك همكار فكر كنم؛ به كسي كه در كادر درماني مشغول به‌كار باشد.

ما و اين همه سختي

اين رشته و اين شغل از رشته‌هاي نوپديد است. حضور تكنيسين در آمبولانس چند سالي مي‌شود كه باب شده. در گذشته وظيفه آمبولانس‌ها تنها اين بود كه بيمار را به بيمارستان انتقال دهند اما حالا مراقبت‌هاي درماني از بيماران، قبل از رسيدن به بيمارستان هم به وظايف آمبولانس‌ها و اورژانس اضافه شده. به همين‌خاطر يك تكنيسين فوريت‌هاي پزشكي در هر آمبولانس اورژانس115 حضور دارد كه كار مراقبت درماني بيمار را انجام مي‌دهد.

ماجراي مرد مرده

مردي در سانحه تصادف دچار ايست قلبي شده بود. هيچ علائم حياتي‌اي در بيمار ديده نمي‌شد. از نظر علم پزشكي چنين فردي فوت كرده اما بعضي وقت‌ها اتفاقاتي رخ مي‌دهد كه انسان را به حيرت وامي‌دارد. درحالي‌كه اميدي به بازگشت مرد بيمار به زندگي نبود اما بازهم نااميد نشدم و دوباره براي نجاتش تلاش كردم و با انجام يك سي‌پي‌آر موفق، مرد مرده دوباره به زندگي بازگشت. اين موارد لذت كارمان را چند برابر مي‌كند. كاش توانايي اين را داشتيم كه خانواده‌هاي زيادي را خوشحال كنيم اما هر چه خداوند متعال مصلحت بداند همان مي‌شود و ما فقط يك نيروي كمكي هستيم.

كارمان خيلي هم تلخ نيست!

يادم هست در پايگاه اورژانس در حال استراحت بودم، ساعت از 2نيمه‌شب هم گذشته بود كه زنگ تلفن فوريت‌ها به صدا در آمد. فرد تماس گيرنده ادعا مي‌كرد متوجه مورد مشكوكي شده است. او از مردي مي‌گفت كه « پشت فرمان ماشين پارك شده‌اي به طرز مشكوكي از حال رفته است». خودمان را به محل مورد نظر رسانديم. پليس 110هم در صحنه حاضر شد. عده‌اي جمع شده بودند و سناريوي جنايتي را كه در ذهن‌شان ساخته بودند براي ديگران بازگو مي‌كردند. با اينكه كمي استرس هم داشتم دل به دريا زدم و رفتم جلوتر و در ماشين را باز كردم. به اطراف نگاه كردم؛ صندلي، فرمان و جاهاي ديگر خودرو اثري از خون و... نبود. علائم حياتي مرد را بررسي كردم، زنده بود. در نهايت دستم را روي شانه‌هايش گذاشتم و تكانش دادم. مرد چشمانش را باز كرد و فرياد زد چه خبر شده؟ شما كي هستيد؟ آدم نمي‌تواند توي ماشين خودش هم يك چرت بزند! چرت كه چه عرض كنم، عجب خواب سنگيني داشت. بعد كه ماجرا را برايش بازگو كرديم، آن وقت متوجه شد كه وقتي در خواب ناز بوده در اطرافش چه بلوايي به پا شده بود.

بهترين تصميم در بدترين شرايط

تماشاي صحنه‌ها وحوادث دلخراش كار هر روزمان است. به هرحال بچه هاي اورژانس بايد مقاوم باشند تا بتوانند در بدترين شرايط، بهترين تصميم و عملكرد را اتخاذ كنند. شوخي نيست جان انسان‌ها در ميان است اما با وجود اين برخي از اين حادثه‌ها در ذهنم تا ابد حك مي‌شوند. يكي از غم‌انگيز‌ترين حادثه‌اي كه در ذهنم مانده، حادثه‌اي بود كه مربوط مي‌شد به تصادف كاميون با خودروي پليس راهور در محور شيراز- مرودشت. كاميون در گردنه باجگاه منحرف شده بود و درست آوار شده بود روي خودروي پليس. ما نخستين نيروهاي امدادي بوديم كه بر سر اين حادثه حاضر شديم. صحنه دلخراشي بود. سرنشينان خودرو،
3 پليس راهوربودند كه 2 نفر آنها دچار ضربه مغزي شده و در جا فوت كرده بودند. تنها يك سرنشين زنده مانده بود كه آن هم حال وخيمي داشت. بعد از آن حادثه تا روزها ذهنم درگير مأموران جوان پليس بود. خدا به خانواده‌هايشان صبر بدهد. ما كه در جاده هستيم با چشمانمان مي‌بينيم كه مأموران پليس با چه سختي‌هايي با دقت و رعايت جزئيات ماموريت‌هايشان را به بهترين نحو انجام مي‌دهند.

امداد ، كف آمبولانس

بارها وقتي كه براي نجات بيماري در حال ماساژ قلبي و تنفس مصنوعي و... بوده‌ام. سرعت زياد آمبولانس باعث شده كه مدام به بدنه آمبولانس برخورد كنم. حتي بعضي وقت‌ها، كف آمبولانس مي‌نشينم و اقدامات درماني را انجام مي‌دهم. تلخ‌تر از همه اين است كه با وجود اين تلاش‌ها بيمار فوت كند. شاهد مرگ انساني بودن خيلي سخت است، به‌خصوص براي پزشكان كه خودشان را مسئول مي‌دانند و مدام اين سؤال را از خودم مي‌پرسم كه آيا من همه تلاشم را براي نجات بيمار كرده‌ام يا نه؟ اين در حالي است كه هر كاري از دستم برمي‌آمده انجام داده‌ام. اما باز هم يك پزشك هميشه خود را مسئول مي‌داند؛ چه بيمارش سلامتي‌اش را به‌دست آورد و چه فوت كند. باورتان نمي‌شود، بارها مي‌شود كه من و همكارانم با بيمارستان تماس مي‌گيريم تا از احوال بيمارمان باخبر شويم. اين جزو وظايف شغلي‌مان نيست. اين كار را فقط به‌خاطر انسانيت و وجدان‌كاريمان انجام مي‌دهيم.

خطر را دوست داشتم

پدرم كارمند شبكه بهداشت بود و كار درماني انجام مي‌داد. او به‌خاطر كارش، به روستا‌ها و مناطق دورافتاده سفر مي‌كرد، ما هم در كنار او بوديم. پدرم بدون هيچ چشمداشتي هر كمكي كه از دستش برمي‌آمد براي نجات جان بيماران انجام مي‌داد، در هرمكان و هر زماني. حالا چند سالي است كه پدرم بازنشسته شده اما هنوز هم كه هنوز است اهالي روستا و بيماراني كه آن زمان مداوايشان كرده بود، براي قدرداني به ديدار او مي‌آيند. كار پدر و كمك كردن به بيماران برايم ستودني است. به‌همين‌خاطر است كه اين شغل را انتخاب كردم و همه خطراتش را به جان خريدم. از اين بابت هم خوشحالم. هر چند كه خطر هميشه در يك قدمي ما وجود دارد و اصلا بعيد نيست كه در صحنه‌هاي حوادث خودمان هم دچار سانحه شويم اما چون خودم با علاقه شغلم را انتخاب كرده‌ام الان هم هيچ واهمه‌اي از اين خطرات ندارم.

  • تا به حال شده حين ماموريت دست و پايتان را گم كنيد؟

آن اوايل كه شروع به‌كار كرده بودم بله اين اتفاق مي‌افتاد.

  • ‌ چطور؟

ازدحام جمعيت باعث مي‌شد كه من وسايل مورد نيازم را پيدا نكنم! مثلا نمي‌دانستم بانداژ و پنسي كه چند لحظه پيش از آن استفاده كردم را كجا قرار دادم. به‌همين‌خاطر براي پيدا كردن آنها مدام به اين طرف وآن طرفم نگاه مي‌كردم. تصور مي‌كنم آن موقع اطرافيانم متوجه اين دستپاچگي مي‌شدند. راستش را بخواهيد بابت اين موضوع كمي خجالت مي‌كشيدم اما بعد از انجام چند ماموريت، ديگر با ديدن ازدحام جمعيت دست و پايم را گم نكردم.

  • ‌ زنگ تلفن فوريت‌ها به صدا درآمده و قرار است به ماموريت جديدي برويد، در اين مواقع چه حس و حالي داريد؟

استرس و دلهره.

  • ‌ چرا؟

هر ماموريتي براي ما مثل يك امتحان است. خب از يك طرف از وخامت و جزئيات دقيق حادثه بي‌خبريم، از طرفي قبول شدن در اين امتحان سخت، برايمان خيلي اهميت دارد؛ چراكه جان انسان‌ها در ميان است.

  • ‌ آيا تا به حال اتفاق افتاده به‌خاطر خستگي نسبت به حال بيماران بي‌تفاوت باشيد؟

نه هيچ وقت. درست است كه اين كار خسته‌كننده‌اي است اما وقتي پاي بيمار در ميان باشد نه‌تنها من بلكه همه انسان‌ها خستگي و خواب را از ياد خواهند برد.

  • ‌ صداي آژير آمبولانس اذيت‌تان نمي‌كند؟

(خنده). نمي‌دانم چرا همه تصور مي‌كنند كه ما از صداي آژير خوش‌مان مي‌آيد. واقعيت اين است كه ما هم مثل همه از صداي آژير متنفريم. چاره‌اي نيست. زمان براي ما بسيار اهميت دارد. به‌همين‌خاطر بعضي وقت‌ها مجبوريم از آژير استفاده كنيم تا بتوانيم سرفرصت سر صحنه حادثه برسيم.

  • ‌ تكنيسين‌هاي اورژانس هم مي‌توانند با آمبولانس رانندگي كنند؟

بله. هم راننده آمبولانس، آموزش‌هاي درماني را پشت سر مي‌گذارند و هم تكنيسين‌ها بايد رانندگي با آمبولانس را بلد باشند.

  • ‌ چرا؟

به‌خاطر ضرورت. اگر براي راننده يا تكنيسين اورژانس115 حين ماموريت مشكلي پيش‌ آيد كه ديگر نتواند وظيفه‌اش را انجام دهد، نفر دوم با آموزش‌هايي كه ديده مي‌تواند از پس همه كارها بر‌ آيد.

  • ‌ سر صحنه حادثه‌اي حاضر شديد كه 4مجروح دارد و شما قرار است دست تنها به آنها رسيدگي كنيد. يك زن، يك مرد، يك كودك و يك سالمند مجروحان حادثه‌اند. اول كدام‌يك را مداوا مي‌كنيد؟

بيماري كه حال وخيم‌تري دارد را براي درمان در ارجحيت قرار مي‌دهم.

  • ‌ و اگر همه حادثه‌ديده‌ها حال‌شان وخيم بود؟

در اين مواقع، نزديك‌ترين فرد حادثه ديده در ارجحيت است.

  • ‌ بيشترين تعدادماموريتي كه در طول 24ساعت انجام داده‌ايد چند ماموريت بوده؟

18ماموريت در يك روز!

  • ‌ كار شما سخت است يا آتش‌نشان‌ها؟

هركدام از اين شغل‌ها مشكلات و خطرات خاص خودش را دارد. هر دو مشكل است اما اگر بخواهيم مقايسه بكنيم طبق آماري كه در دست است تعداد ماموريت‌هايي كه آتش‌نشانان در طول يك‌ماه مي‌روند برابر است با ماموريت‌هايي كه اورژانس115در طول يك روز انجام مي‌دهد.

  • در سوانح براي اينكه خودتان آسيبي نبينيد و همينطور جان بيمارتان را نجات بدهيد چه كارهايي انجام مي‌دهيد؟

سؤال خوبي است. در واقع اين نخستين و مهم‌ترين كاري است كه بايد مأموران اورژانس115 انجام بدهند. به زبان خودمان بگويم ما 115‌اي‌ها به اين كار مي‌گوييم «برقراري امنيت صحنه». هميشه آمبولانس را در مكان امني در اطراف محل حادثه پارك مي‌كنيم و خودمان به قلب حادثه مي‌رويم. بيمار را سريع از محل حادثه با برانكار و لانگ‌بك برد از صحنه دور و به آمبولانس منتقل مي‌كنيم. بعد از آن، اگر حال بيمار وخيم نبود منتظر مي‌شويم تا پليس بيايد و صحنه را تحويل مأموران قانون بدهيم و بعد حركت مي‌كنيم به سمت بيمارستان. اما اگر حال فرد حادثه‌ديده وخيم بود، سريع بيمار را به نزديك‌ترين بيمارستان انتقال مي‌دهيم.

کد خبر 270153

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha